Thursday, May 13, 2004

I'm Standing On The Outside Of Your Shelter

بيرونِ پناهگاه‌ِت ايستاده‌م و اون تو رو نگاه می‌کنم.
وقتی بُمبا می‌ريزن رو سرم،
تو خيلی شيرين و گرم و امنی.
تا حالا بهت گفته بودم که نگرانتم ؟

بهت گفته بودم تو معرکه ای ؟
و رنجَ‌م ميده دوری‌ت ؟
بيرونِ پناهگاهِ‌ت وايساده‌م، عزيز،
ولی آرزوم اينِ که تو قلبِ‌ت باشم.

شل سيلور استاين (۱۹۶۲)



No comments: